۱۳۹۵ مرداد ۱۰, یکشنبه

خبرنگار ماهی سیاه کوچولو:گزارش آکسیون اعتراضی



خبرنگار ماهی سیاه کوچولو: 

گزارش آکسیون اعتراضی در بیست و هشتمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در  تابستان سال ٦٧


امروز شنبه  نهم مرداد هزار و سیصد و نود و پنج در شهر لندن انگلستان آکسیون اعتراضی برپا شده بود، در یک نمایشگاه عکس خیابانی، در قسمتی از میدان معروف این شهر که اسمش میدان ترافلگار است گوشه ای از جنایات رژیم اسلامی نوکر امپریالیستها از طریق عکس های واقعی، عکس شلاق زدن جوانان، عکس اعدام ها در ملاء عام، عکس گورهای بی نام و نشان مثل خاوران که عزیزان مردم در آنجا مدفون شده اند، همان دختران و پسران جوانی که به جرم مخالفت با رژیم اسلامی در تابستان ٦٧در زندان های سراسر ایران به فرمان خمینی در همان زمان نخست وزیری میرحسین موسوی، کمکی جلاد، قتل عام شدند توجه مردمی که از آنجا رد میشدند را به خود جلب میکرد. 


این نماشگاهِ تصاویر واقعی از جنایات رژیم اسلامی ی نوکر امپریالیستها دست بر قضا در کنار یکی از موزه های هنری که توریست های بسیار زیادی از آن هر روزه بازدید میکنند قرار داشت. توریست ها و مردم انگلیس که امروز میخواستند به این مرکز هنری بروند تا تابلوهای واقعی نقاشی هنرمندان دنیا را تماشا کنند اول تصاویر جنایات رژیم اسلامی را میدیدند، خیلی از آنها می ایستادند و تمامی عکسها را بدقت نگاه میکردند، و چشمهایشان از دیدن اینهمه جنایت غمگین میشد، برخی دگرگون میشدند، در کنار این تصاویر متنی به زبان انگلیسی نوشته شده که از بی حقوقی زن در رژیم اسلامی حکایت میکرد، که توجه تمام کسانی که از نمایشگاه عکس دیدن میکردند را به خود جلب میکرد، آنها می ایستادند و آنرا میخواندند و خود این نوشته به آنان نشان میداد که کسانی که این نمایشگاه را بر پا کرده اند از دیدگاه بسیار مترقی و روشنفکرانه ای برخورد میباشند. اگر اشتباه نکنم گروه اتحاد زنان آزادیخواه  آنرا نوشته بودند. 

 
 
یک خانواده انگلیسی جزو بازدیدکنندگان از نمایشگاه افشاگری جنایات رژیم بودند که شامل پدر و مادر دو دختر و یک  پسر جوان میشد. آنها به مدت نیم ساعت تصاویر را مطالعه میکردند، پای هر کدام از تصاویر به زبان انگلیسی در مورد آن تصویر که حکایت از جنایت رژیم داشت توضیح داده شده بود، آنها با هم در مورد تصاویر صحبت میکردن و به خوبی بی هیچ کلامی میشد به تاسف عمیق شان از اینهمه جنایات هولناک رژیم در حق مردم  پی برد! 

اگر چه برپاکنندگان این آکسیون اعتراضی و نمایشگاه عکس آن به زبان انگلیسی نیز اعلامیه ای که در آن اطلاعات بسیار آگاه کننده ای از جنایات رژیم خمینی جلاد از بدو حکومت خون ریزش تهیه شده بود و به دست مردم داده میشد اما تصاویر آن چنان گویا بود که هر کدام خود کتابی بود  بس گویا! به ویژه که تصاویر به خوبی و به درستی به ببینده نشان میداد که تمام  دسته ها و جناح های رژیم دستشان تا شانه در این جنایات هولناک به خون مردم آغشته است! به خون کارگران، دانشجویان، زحمتکشان، کودکان، زنان دست فروشان، و خلاصه از انسان تا حیوان و طبیعت و زمین در سایه چنین حکومت خون ریزی در امان نیست!
 

گفتی است که روز شنبه یکی از روزهای تعطیل در انگلیس است و مردم و به ویژه توریست ها در این میدان که امکان تاریخی و هنری دارد رفت و آمده زیادی دارند و نمایش های خیابانی در این میدان زیاد است که توجه ها را به خود جلب میکند، اما برپایی این نمایشگاه افشاگرانه از جنایات رژیم ملاهای نوکر امپریالیسم که بدورغی و با ریاکاری شعار مرگ بر آمریکا میدهند، وقتی توجه عابرین را به خود جلب میکرد آنها را در جایشان از هولناکی این جنایات میخ کوب میکرد، زن و مردی بودند که اتفاقا زن روسری نه چندان سفت و محکم روی سرش انداخته بود، زن انگلیسی هم حرف میزد و حرفهای مرا برای همسرش ترجمه میکرد، همسرش از دیدن عکسها منقلب شده بود چهره اش آنچنان در هم رفته بود که فکر میکردی به این زودی ها درست نمیشود، زن وقتی کتاب *خاطراتی از یک رفیق را در دست من دید توانست آنرا بخواند اما معنی آنرا نمیدانست به او در مورد کتاب و تصویر چریک فدایی خلق رفیق مرضیه احمدی اسکویی توصیح دادم، وقتی از ددمنشی رژیم شاه و ساواک آدم کُش او برایش گفتم چشمانش پر از اشک شد، که چطور این رژیم ها آزادی خواهان را در هر لباسی که باشند از بین میرند. یک مرد انگلیسی که طنز ظریفی همراه جملاتش بود در ادامه صحبت هایش در مورد دموکراسی میگفت : " ما که دموکراسی نداریم تو این مملکت این که ما داریم دموکراسی نیست فقط اسمش دموکراسیه...." تو دلم گفتم به قول معروف قربون آدم چیز فهم!

چشمان آن دختران جوان خانواده انگلیسی که مدام روی عکسها متمرکز میشدند و با هم درباره موقعیت " عدم دموکراسی" در ایران حرف میزدند و گاه چشمان یکی از آنها و مادرشان قرمز میشد و پراشک، و عابرینی که مکث های طولانی کرده بودند و تصاویر جنایات رژیم را، جنایاتی مثل دار زدن دختر شانزده ساله را مطالعه میکردند دیده و ذهن را به خود مشغول میکرد، جنایاتی که رژیم تمام حیله هایش، مزدوران بی مزد و مزد بگیرش را بکار گرفته که بر روی آنها سرپوش گذاشته، آنها را زیر فرش جارو کند، درست مثل قاتلی که پس از قتل جسد را در یک جا مثل جنگل یا بیشه دفن میکند و به خیال خود تمام  شواهد عینی را از بین ببرد! این رژیم تبهکار سر تا پا جنایت هم به کمک دست پروردگان جهانی اش چنین تصور ابلهانه ای دارند. مگر شاه نبود که به "حقوق بشر" ی هایی که برای وضعیت زندانیان سیاسی در ایران با او مصاحبه کرده بودند گفته بود ما فقط " هزار" نفر زندانی داریم و ساواک آدم کَش او  چه جنایات هولناکی نبود که در حق زندانیان سیاسی اعمال نکرده باشد از ادار کردن پرویز ثابتی ساواکی بی همه چیز در دهان مهدی رضایی آن مبارز بزرگ تا ننگین ترین و پست ترین شیوه یعنی تجاوز به زندانی.  اما دیدیم که شاه قاتل بهترین، با سوادترین و آگاه ترین و روشنفکرترین جوانان میهن مان را چگونه توسط ساواکی های منفورش به قتل میرساند تخت و تاجش توسط توده های ستمدیده به زباله دان تاریخ پرتاب شد. و شاه از ایران فراری شد! مطمئنا این رژیم نیز با تمام "زورگویی الهی" اش به زباله دان تاریخ پرتاب میشود!

پایانی گزارش اینکه تاثیری که این تصاویر در ذهن ببینده حک میکرد تاثیری آنی و زودگذر نبود! تاثیری بود که بیننده را وادار میکرد تا تمامی عکس ها را ببیند و مکث کند، اگر چند نفر بودند که با هم تبادل نظر میکردند اگر هم تنها بودند که به سراغ برپاکننده نمایشگاه افشاگری جنایات رژیم میفرفتند و با آنها گفتگو میکردند. 



وظیفه من و شما که مخالف این رژیم خون ریز هستیم این است که حداقل در اینگونه آکسیون ها و تظاهرات های افشاگرانه علیه رژیم اسلامی شرکت کنیم،  نوشته ها و گزارشات را به دست دوستان و آشنایان برسانیم، تا جنایات رژیم هر چه بیشتر افشا شود. با آگاهی درست  است که میتوان با رژیم ددمنش اسلامی رژیم همتای رژیم حیوان صف شاه مبارزه کرد. جنایات رژیم را هر چه گسترده تر افشا کنیم!

* خاطراتی از یک رفیق اسم کتابی است که توسط فعالین چریکهای فدایی خلق به تازگی منتشر شده است. این کتاب خاطرات یکی از چریک های فدایی خلق بنام مرضیه احمدی اسکویی است که وقتی آنرا میخوانی بی تردید نفست از زلالی و خالصی اینهمه درک و شعور والای انسانی در سینه تنگ میشود و از مبارزه ای او که به افسانه شبیه است! کتاب را میتوانید با بازدید از کتابفروشی الکترونیکی در لینک زیر تهیه کنید.
خبرنگار ماهی سیاه کوچولو

یکشنبه دهم مرداد ماه هزار و سیصد و نود و پنج برابر با سی و یکم جولای دوهزار و شانزده

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

روایت و نگاه نادر ثانی، از ایرج مصداقی - شباهنگ راد




روایت و نگاه نادر ثانی، از ایرج مصداقی

19 ژوئیه 2016

شباهنگ راد   

در مصاحبه با یک ساواکی و جرم های اشرف دهقانی – نوشتۀ نادر ثانی – آمده است که: «ایرج مصداقی را به هیچ عنوان ساوامایی، جاسوس، خبرکش و یا لابی جمهوری اسلامی نمی خوانم. شناختی که از چند سال پیش از او از طریق خواندن نوشته ها و شنیدن سخنان اش دارم به من چنین اجازه ای را نمی دهد ….».

«بر این باورم که گفتگو و نقد در میان صفوف اپوزیسیون باید در جریان باشد اما بر این باورم که هیچگاه نمی بایست اجازه داد که ناسزا و هوچی گری، اتهام و توهین به درون این گفتگوها و نقدها راه یابد چرا که در اینصورت این تنها و تنها دشمن مشترک توده ها – نظام سرمایه داری و کارگزاران آن – خواهند بود که از جایگاه خود به این میدان نگریسته، شاد و خرسند خواهند شد

پس از «مصاحبه» و «گفتگو»ی ایرج مصداقی با پرویز معتمد، مامور ساواک و «هوشمند» نظام شاهنشاهی، دنیای مجازی شاهد بحث و جدلِ موافقین و مخالفین آن بوده است. در این «مصاحبه»، داستان ها و ماهیت عنصر ساواک، از جانب مصداقی گونه گونه تعریف شده است. مطالعه این «گفتگو» و همچنین یکسانی نظری طرفین، پیرامون موارد مطروحه، در خلاف این نظر نیست که نمی توان از جانب «مصاحبه کننده و مصاحبه شونده»، به بخشی از تاریخِ رو نه شدۀ جنبش کمونیستی ایران دست یافت. به این دلیل که طرز فکر و رفتار آنان، با افکار و رفتار مدافعینِ منافع کارگران و زحمت کشان، کمونیست ها و مبارزین، متفاوت از هم اندُ، بنابراین، هرگونه همردیفی، همسوئی و یا دعوتِ جانیان بشریت و واداده گان سیاسی، – و آنهم با هر دلیل و برهانی -، جز اعتشاش ماهیتِ مبارزۀ ایدئولوژیک سالم و همچنین تطهیر چهرۀ کثیف آنان نیست.

کاملاً  آشکار است که اساس و بنیۀ افکار و اعمال جانیان بشریت و تسلیم طلبان، در تحریف حقایق، در حفظ و محفوظ نگه داشتن اسرار طبقۀ سرمایه داری، در باوری به سرکوب و منکوب نمودن مقاومت و فداکاری مبارزین و کمونیست ها و همچنین در پاک و منزه جلوه دادن اعمال شنیع شان، ریخته شده است. اسناد و داده ها در این حوزه فراوان اند و می توان هزاران سند را در کنار هم ردیف نمود و نشان داد، که هدف و نیت حاکمان، شکنجه گران و تسلیم طلبان، تضمین مناسبات سرمایه داری، تخطئۀ جنبش های اعتراضی و همچنین نابودی مقاومت در میادین متفاو مبارزاتی – طبقاتی ست. با این تفاصیل و بنابه چنین ادله ای، نیازی به دعوت و یا مقابلۀ قلمی با حافظان سرمایه برای دستیابی به تاریخِ در پس پرده ماندۀ جنبش کمونیستی نیست. جایز نیست تا از خطوط قرمز عبور نمود و به بهانۀ روشنگری، هویتِ تیره و تاریکِ دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت کشان را کمرنگ نمود. صف ها – بنابه موضعگیری ها و کارکردها – چیده شده استُ، نمی توان، و یا به عبارتی دقیق تر، صحیح نیست تا با همراهی و یا در همکاری با عنصر ساواک و ساواما، به حقیقت دست یافت. به هر حال تخطی و تداخل از چهارچوبه های فوق، و یا انتخابِ مبارزۀ ایدئولوژیک انقلابی و کمونیستی، با عناصر ناسالم و کُرنش گران، جز وارونگی ماهیتِ عناصر وابسته و ناسالم، و همچنین کج فهمی از اهداف و متدهای ثمربخش مبارزۀ کمونیستی نیست.

گفتنی ست که از میان همۀ نوشته هایی که، – پیرامونِ رد و یا تأئید «مصاحبۀ» ایرج مصداقی با پرویز معتمد -، توجه مرا بخود جلب نموده است، نوشتۀ نادر ثانی بود. به این دلیل که از یک طرف ادعای باوری به آرمان «چریکهای فدائی خلق» را دارد و از طرف دیگر، ایرادی به نفس «مصاحبه» و یا به میدان دادن پرویز معتمد – از جانب ایرج مصداقی – ندارد؛ سیاست ناصحیح ای را انتخاب نموده است و بی دلیل هم نیست، که روایت و نگاهِ اش، نه تنها با «چفخا»، بلکه با اکثریت نقادان در تضاد قرار گرفته است. نادر ثانی تلاش بسیار زیادی دارد تا حساب خود را با حساب «اتهام و انگ» زنان مجزا سازد و سر آخر می کوشد تا یکبار دیگر، توجۀ ایرج مصداقی را به باورهای اش، و به رعایت نقد صحیح و سالم جلب نماید!!

براستی و قبل از هر چیز، سئوال این است که چرا نادر ثانی در صدد است تا مضمون واژه هایی همچون جاسوس و خبرکش و غیره را زیر و رو نماید؟ آیا نخوانده و یا نه شنیده است که ایرج مصداقی در درونِ زندان های رژیم جمهوری اسلامی، پیرامون مقاومت ده ها کمونیست و مبارز و آنهم در برابر جلادان نظام، در همراهی و در همکاری با زندانبانان، ضعف بس عظیمی نشان داده است و ده ها سئوال بی پاسخ از خود بر جای گذاشته است؟ مگر برای نادر ثانی، ارتباط چندین سالۀ ایرج مصداقی با عنصر مستقیمِ کُشت و کُشتار ده ها کمونیست و مبارز در درون زندان های شاهنشاهی و همچنین در به خاک و خون کشیدن حمید اشرف و دیگر یارانش در هشتم تیرماه پنجاه و پنج، کافی – نبوده و – نیست، تا وی، به ماهیتِ عناصری همچون مصداقی، پی ببرد و اینگونه و با صراحت تمام، از پاکی و از مصونی پروندۀ سیاسی ایرج مصداقی ننویسد؟!

عجبا این روزها، عنصری که روز و روزگاری در درون زندان ها، میداندار نابودی مقاومت و همچنین پرچمدار به تسلیم واداشتن کمونیست ها و مبارزین بوده است، دارد در زیر چتر حمایتی نادر ثانی قرار می گیرد و چهرۀ سیاسی اش، وارونه به دنیای مجازی ارائه می گردد. بر این عقیده ام که اگر مصداقی با رندی تمام، عنصر ساواک را به «خوب و بد»، «اداری و غیر اداری» تقسیم می کند و آگاهانه دارد بر توهمات می افزاید؛ بموازات آن، نادر ثانی هم، دارد افکار عمومی را، از آنچه، ایرج مصداقی در درون زندان ها انجام داده است، منحرف می سازد. این دو کار – و علیرغم آگاهی و باوری به دو جایگاه و ماهیت سیاسی متضاد از هم -، در یک ردیف است و تفاوتی از یکدیگر ندارند. نادر ثانی به کجراه رفته است و بر خلاف بعضاً نقادانِ «مصاحبه» با معتمد، از تشخیص جایگاهِ واقعی به اصطلاح مصاحبه کننده، باز مانده است و بی دلیل هم نبود که از آغاز، نگاه و تکلیف خود با دیگران و بویژه از مواضع «سازمان»اش مجزا نموده است!!

این ها روایت نادر ثانی، نسبت به اعمال ایرج مصداقی ستُ، بر خلاف دیگر منتقدان «مصاحبه»، پیرو و مبلغِ سیاستِ کمونیستی و همچنین وفادار عملی مبارزۀ ایدئولوژیکِ انتقادی – اقناعی و اثباتی، با عناصر و با واداده گان سیاسی ای همچون مصداقی ست. موضوع کاملاً آشکار و روشن است. مصداقی، با حبس سه سالۀ «مصاحبه» با پرویز معتمد، و با ارتباط متعدد و چندین ساله اش با مامور ساواک و شکنجه گر نظام شاهنشاهی، نشان داده است که در کدامین جایگاه و میدان فعالیتی قرار گرفته است. «مصاحبه» و یا «گفتگو»ئی که بدون چالش، و با توافقِ دو طرف تنظیم گردیده است، و قصد و هدف اش، افشای اسرار و اعمال ساواک در حق کمونیست ها و مبارزین در درون زندان ها و جامعه نبوده و نیست. بنابراین پیداست که، چنین «گفتمان» و یا «مصاحبه»ای، فاقد ارزش، اعتبار و اتکاء است؛ پیداست که انتظاری فراتر از آنچه خوانده و شنیده ایم، نبود؛ پیداست که، کار انقلاب و مدافعین آن، رو در روئی نظری – سیاسی، با شکنجه گران و همکاران نظام های شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نیست؛ پیداست که هیچگونه مراوده، نشست و برخاست و یا ایاب و ذهابی، مابین انقلابیون و منادیان سرمایه – و آنهم به بهانۀ روشن سازی حقایق – نیست؛ پیداست که رسالت افرادی همچون معتمد، در بازگوئی حقایقِ در پس پرده ماندۀ جنایات و سیاست نظام پهلوی نیست. بیهوده نبوده است که ایرج مصداقی در چنین بازی سیاسی ای، و آنهم با تمام توان و علیرغم باوری کاذب به اعمال حمید اشرف، جانب معتمد را گرفته است؛ عکس العمل های زودهنگام و شتاب زدۀ ایرج مصداقی با نقادانِ «مصاحبه» و بویژه برخوردهای هستیریک و مشئمز کننده با اشرف دهقانی، مبین این حقیقت است که نه تنها وی نیآمده است، تا بخشی از تاریخ پنهان و تحریف شدۀ کمونیستی را روشن و تصحیح نماید، بلکه میدانی یافته است، تا بر اعمال زشت خود سرپوش بگذارد و کالای بُنجل و نامرغوب خود را به دنیای مجازی بفروشد. مصداقی داد و فغان براه انداخته و با وقاحت تمام، مقاومت اشرف دهقانی در زمان شاه را به سُخره گرفته است، تا واداده گی خود را، پاک و خالص، بخُورد بیرون دهد؟ با رندی تمام می گوید که اگر اشرف دهقانی دو سال در زندان بوده است، من ده سال بودم!! امّا نمی داند که یک روز، زندگی سیاسی اشرف دهقانی در زندانِ شاهنشاهی، به میزان ده سال، زندگیِ حقارت بار ایرج مصداقی در درون زندان های جمهوری اسلامی بوده است. واقعیت این است که ایرج مصداقی بهمراه شکنجه گران، در پی به تسلیم واداشتن، و شناسائی کمونیست ها و مبارزین بودُ، در عوض، اشرف دهقانی، در درون زندان نظام شاهنشاهی، حافظ جان چریکها، مبارزین دهۀ پنجاه و آنهم در مقابل زندانبانان، شکنجه گران و جانیانی همچون پرویز معتمد بوده است. بنابراین فرق بسیار عظیمی مابین این دو زندانی، در درون زندان هاست. ایرج مصداقی در بندها، در رفت و آمد و با بازجوهای متفاوت جمهوری اسلامی، در داد و ستد بود، ولی اشرف دهقانی، در بند اسیر، و هر لحظه در انتظار تحقیر، توهین و شلاق بازجویان و شکنجه گران سرمایه بوده است.

حقیقتاً که خطاب من، نه ایرج مصداقی، بل نادر ثانی ست که در چنین بلبشو بازاری و آنهم بدون علم به نفس و درستیِ موضوع، و همچنین بدون اشراف کامل به مضمونِ مبارزه مابین دو  طبقۀ انقلاب و ضد انقلاب، و به بهانۀ دفاع از مبارزۀ ایدئولوزیک سالم و ثمربخش، به میدان آمده است تا چهرۀ حقیقی ایرج مصداقی را وارونه جلوه دهد. ناشیانه دارد از جایگاهِ فرهنگ کمونیستی در میان اپوزیسیون حرف می زند در حالیکه، ماهیت و سمت و سوی مبارزه ایدئولوژیک سالم و نقد کمونیستی را نه شناخته، – و بموقع و بجا، پیرامون دفاع از فرهنگ کمونیستی بمیدان نیآمده – است.

خلاصه اینکه به صلاح جنبش انقلابی نیست تا از جنبۀ انتقادی – اقناعی و اثباتی، با افرادی همچون معتمد و مصداقی، وارد بحث و دیالوگ – و آنهم با هر دلیل و برهانی – شد. توهم و انتظاری نیست تا حقایق را، از زبان و از قلم آنان شنید و خواند. این ها نیآمده اند تا دالان های تاریک را روشن، و بخشی از تاریخ تحریف شدۀ جنبش کمونیستی – انقلابی را بازگو نمایند. بیهوده نیست که پرخاشگری و تحریف حقایق، در افکار و در اعمال جانیان بشریت و واداده گان سیاسی نهادینه شده است. علاوه بر اینها صحیح نیست تا همچون نادر ثانی، بار دیگر توجۀ ایرج مصداقی را به باورهای اش همچون «به هوش باشیم و اجازه ندهیم دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نظام و پادوهایش در خارج از کشور، تحت عنوان تاریخ نگار و پژوهشگر و فعال سیاسی به چهره های خوشنام تاریخ میهن مان چنگ بکشند»، جلب نمود. چرا که ارتباط و نشست و برخاست چندین ساله، تبادل اطلاعات، همیاری و همکاری با جانیانی همچون پرویز معتمد، و بدنباله با بر جای گذاری ترازنامۀ «درخشان» در درونِ زندان های جمهوری اسلامی، مانع هرگونه پیشداوری ها و جمعبندی های بنادرست از جایگاهِ ایرج مصداقی ست. براستی و سر آخر، سئوال این است که نادر ثانی، از چه کسی دارد، طلبِ هویت سیاسی اشرف دهقانی، و همچنین وی را از «جرائم»، «ارتکاب»ی، «تبرئه» می کند؟! از ایرج مصداقی؟!! بر این نظرم که به همان دلیل، به صلاح نیست تا هویتِ حمید اشرف را، با داده های جانیانی همچون معتمد رقم زد، به همان میزان هم نادرست است، تا با مصداقی وارد چنین معامله ای شد.

۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

ع.شفق- سخنی با مردم و نیروهای آزادی خواه ایران!


ع.شفق

سخنی با مردم و نیروهای آزادی خواه ایران!

در روزهای اخیر انتشار مطلبی تحت عنوان "جنگ و گریز ساواک با چریک «افسانه»‌ای حمید اشرف از نگاهی دیگر" (که در برگیرنده متن مصاحبه ایرج مصداقی با یکی از عوامل ساواک رژیم آزادی کُش شاه به نام پرویز معتمد می باشد) و همچنین نقد رفیق اشرف دهقانی بر مطالب عنوان شده در این مصاحبه ، موجب بروز واکنش های گسترده ای از سوی افراد و نیروهای سیاسی و افکار عمومی چه در داخل و چه خارج از  کشور گشت. 
مطالعه واکنش های مزبور در فضای رسانه ای و مجازی برای هر کوشنده سیاسی جویای حقیقت به روشنی نشان می دهد که مصاحبه مزبور و پاسخ به آن قبل از هر چیز به یک صف بندی آشکار در بین فعالین و نیروهای سیاسی و اجتماعی دامن زده است. در یک طرف از این صف بندی نیروهای سیاسی مبارز و ملی و انسان های با وجدان و آزادی خواه قرار گرفتند که به رغم هر گونه اختلاف در شیوه نگرش و مواضع سیاسی شان بر ضد جمهوری اسلامی، به صورتی قوی و رسا، یک صدا علیه اقدام رسوای مصاحبه کننده در دادن تریبون به مامور امنیتی سازمان شکنجه گر رژیم شاه (ساواک) جهت کوبیدن نیروهای انقلابی که اوج آن در دهه 50 بود و از آن مهم تر علیه دروغ ها و ادعاهای ساواکی مزبور موضع گرفته و با حمایت از پاسخ رفیق اشرف، در حقیقت به دفاع از ارزش ها و تاریخ مبارزاتی و سمبل های جامعه و مقابله با تلاش دشمنان آزادی کُش رنگارنگ مردم برای تحریف تاریخ برخاستند.
اما در طرف دیگر این صف بندی طیف متنوعی از طرفداران و دست اندرکاران نظم کهنه و ویران شده شاهنشاهی و "تیمسار ها"، و "ساواکی" ها و شاه دوستان و همچنین نیروهای مدافع رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و طرفداران اصلاح طلبان حکومتی را می توان دید که در دفاع از موضع مصاحبه گر و مامور امنیتی "مجرّب" همنشین وی، به صف شده اند و برای این دو، کف می زنند. همچنین به رغم ادعاهای مکرر ایرج مصداقی مبنی بر این که او فقط "یک فرد" تنهاست و نه یک "تشکیلات"؛ شبکه ای از رسانه های شنیداری و دیداری که مواضع وی علیه نیروهای انقلابی را موافق منافع و سیاست های رسانه ای خود می بینند به او تریبون دادند و او را تقویت کردند. این در شرایطی است که همان طور که همه می بینند بسیاری از تشکیلات های مبارز به علت مواضع انقلابی شان از داشتن چنین شبکه هایی محروم هستند. مطالعه واکنش های واحد این گروه به کار مصاحبه گر و اظهارات سوژه وی نشان می دهد که این جماعت صرف نظر از هر اختلافی که به واقع هم با یکدیگر دارند اما در ضدیت با انقلاب مردمی سالهای 56-57 و سم پاشی علیه توده های قیام کننده، در ضدیت با جنبش مسلحانه مردمی در آن سال ها، در چپ ستیزی، در معاضدت و دشمنی با تشکیلات های مبارز و انقلابی و مهم تر از همه این ها در تلاش برای باور شکنی و نابود کردن چهره ها، (اسطوره های الهام بخش برای توده ها) و ارزش های مبارزاتی و تاریخی در ذهن مردم و به ویژه جوانان ما کاملا متحد شده اند. خلاصه آن که این مصاحبه و تریبون دادن به مامور امنیتی ای که سازمان متبوعش یعنی ساواک مظهر یکی از منفورترین و تبهکارترین ارگان های دولتی در جامعه بوده، با ادعای تلاش برای دست یابی به "حقیقت"، مراتب تشویق و "درود" فرستادن های طیف فوق را نسبت به مصاحبه کننده و هم نشین ساواکی اش برانگیخت.
برخی از آن ها از این مصاحبه به مثابه "اکسیژن" نام برده و در فضای تنفسی ای که ایرج مصداقی و سوژه اش به آن ها داد ، فرصت یافتند تا بار دیگر جوانان قیام کننده و انقلابی سال 56-57 را "اوباشان پنجاه هفتی" و "فداییان" و "مجاهدین" دهه 50 را "داعشی" خطاب کنند.  نمونه های زیر بیانگر این امر است:
"چقدر ساده، بدون شعار و حرفه ای... برای ما که در "گویا" و این جور جاها شب و روز زیر بمباران دروغ ها، عقده گشایی‌ها و ترحم به خود اوباشان پنجاه و هفتی هستیم مثل اکسیژن است و باور می‌دهد که میتوانی ایرانی‌ باشی‌ و مزخرف نگویی و از دشمنت هم با احترام یاد کنی‌.  درود بر کارمندان شریف ساواک که ایران را چند دهه از گزند داعشیان فدایی و مجاهد و اسلامی و مصدقی دور نگاه داشتند."
و یا اظهار نظرهای دیگر:
"از شما ها دروغگو تر تاریخ ایران به خودش ندیده در تمام دهه های چهل و پنجاه با دروغ و شایعه سازی و چرندیات مکتبی و گروه های کثیفتتون جوان ها را گمراه می کردید."
"درود بر وطن پرستان ساواک ، خاک بر سر چپول های جهان وطن." "ما پیک میزنیم به سلامتی ساواک و خدماتی که به ایران و ایرانی کرد."
مطالعه همین نمونه ها به خواننده نشان می دهد که مصاحبه کننده همسرایانی جز یک مشت ضد انقلابی شاه دوست و ساواکی  و مرتجع غالب و مغلوب برای خود دست و پا نکرده است. خود این واقعیت یعنی صف بستن سیستماتیک نیروهای ضد انقلابی و ضد آزادی در پشت این مصاحبه بیان گر ماهیت آن تفکری ست که این مصاحبه در خدمت تبلیغ و ترویج آن قرار دارد.

موضوع بر سر چیست؟

"مصاحبه" ایرج مصداقی با پرویز معتمد، کارگزار ساواک شاه که به گفته خودشان در سه سال پیش صورت گرفته، در آستانه 8 تیر ، یعنی سالگرد جان باختن رفیق کبیر حمید اشرف و یارانش که در جریان حملات مرگبار ساواک در سال 1355، شهید شدند منتشر شده است.  در این مصاحبه مامور امنیتی شاه در لباس یک جیمز باند تمام عیار با آب و تاب فراوان در توجیه علل ضربات سنگین وارد بر چریک های فدایی خلق در سال 1355 از چگونگی دستیابی ساواک و شخص خودش به اطلاعاتی خبر می دهد که در اثر دست یابی به تلفن های سازمان و اهمال چریک ها (مثلا مکالمه تلفنی 41 دقیقه ای از طریق آن تلفن ها با پایگاه های سازمان) برای رژیم افشا گشته و موجب ضربات سیستماتیک آن سال به چریک های فدایی خلق ایران و جان باختن چریک افسانه ای یعنی رفیق حمید اشرف و یارانش شد.  علاوه بر این ساواکی مورد مصاحبه در داستان جیمز باندی اش صحنه هایی را خلق می کند و با آگاهی از احساسات پاک و بی شائبه توده ها نسبت به حمید اشرف ها، در آن ها از شوق و هیجان دیدار این چریک افسانه ای صحبت می کند . از چریکی که برخوردار بودن او از درجه بالائی از اهمیت، دست یافتن به مرده و زنده اش به معضل شخص شاه بدل شده بود. با این وجود ، این مامور "سرخود" ساواک بدون این که به مافوق هایش بگوید به محل قرار حمید می رود تا چهره او را ببیند و بعد هم راست راست او را رها می کند و خوشحال و خندان ظاهراً از دیدن چهره او به سرکارش باز می گردد و در مورد این اقدام بدیع خود با همکارش دعوا هم به راه می اندازد.

جالب این جاست که در طول این داستان پراکنی های دو صفر هفتی جیمز باند وطنی ما یعنی معتمد که گویا در کوران نبرد ساواک با چریک ها و شخص حمید اشرف ، همیشه دارای نقش محوری بوده، خواننده مطلع شاهد و سندی دال بر وجود حقیقت در ادعاهای او نمی یابد. از این مهم تر او به دقت مواظب است تا در این "مصاحبه" در پناه چتر حفاظتی ای که "مصداقی عزیز"ش آگاهانه با عدم سئوال کردن برای وی ایجاد می کند کوچک ترین اطلاعاتی اضافه بر آن چه که کتاب دشمن (نوشته محمود نادری)، یا رئیس نا محترم وی در ساواک یعنی ثابتی، در کتاب خویش در مورد ضربات سال 55 ارائه کرده ، به خواننده ندهد. مصاحبه گر هم پیشاپیش گفته است که هدفم "در این گفتگو شنیدن روایت بود و نمی‌خواستم در مورد مسائلی که راوی مایل به گفتگو در مورد آن‌ها نبود ، اصرار کنم و یا به چند و چون در مورد مسائل بپردازم. بیشتر شنونده بودم". (رجوع کنید به مقدمه ایرج مصداقی در مصاحبه با ساواکی). اما، معنی چنین اعمالی در دنیای واقعی آن است که مصاحبه گر آگاهانه تریبونی به یک ساواکی داده  تا در باره حمید اشرف و چریک های فدایی خلق هر چه می خواهد ردیف کند.  به سخن دیگر ، او با شرکت در چنین پروژه ای و قائل شدن نقش صرفاً "شنیدن" برای خود، نه تحقیق در صحت و سقم اظهارات مامور اطلاعاتی رژیم بلکه هدف دیگری را تعقیب می کند که همانا کوبیدن چریک های فدائی خلق از طریق یک ساواکی می باشد.

تا آن جا که به خود این سوژه باز می گردد نیز مامور ساواک از همان اول خیال تمام مخاطبانش را در مورد این که شاید حقیقت و یا مورد تازه ای در اظهارات او بیابند را تخت کرده است. او تاکید می کند که با توجه به "سوگندی" که در بارگاه دستگاه ظلم و جنایت شاه خورده ، نمی تواند "اسرار" سوژه های خود را فاش کند و این کار را نخواهد کرد.  وی قاطعانه می گوید "من از تیرماه ۱۳۵۴ تا اواخر دی ماه ۱۳۵۷ از کلیه سوژه‌های کلیدی کمیته مشترک شنود کردم.  ولی تا امروز ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ ، هرگز اسرار سوژه‌هایم را فاش نکرده‌ و در آینده نیز نخواهم کرد. من به خاطر موقعیتی که داشتم به رازهای مردم پی می‌بردم، اجازه ندارم آن‌ها را فاش کنم.  من سوگند خوردم که خیانت نکنم." با توجه به این سخنان آشکار، چگونه مصداقی انتظار دارد که خواننده این ادعای وی که در این مصاحبه دستیابی به "حقیقت" برایش "مهم"تر است را بپذیرد؟  و چگونه قبول کند که او مصاحبه با یک ساواکی که دروغ و ریا از جمله مهارت های لازم انجام شغل ناشریفش می باشد را برای کمک به "رسیدن به واقعیت" انجام داده است؟

ولی اگر تا این جا برای هر ناظر بی طرفی هنوز این واقعیت که مأمور امنیتی سابق اصولاً فاقد ظرفیت و صلاحیت و اندک صداقت  لازم برای کمک به یافتن حقیقت می باشد، روشن نیست، اجازه دهید به واقعیت دیگری در مورد وی و پروژه ای که با "مصداقی عزیزش" پیش برده اشاره کنیم.   
پرویز معتمد کیست و از کجا پیدایش شده؟  در معرفی سوابق و شخصیت او  به خود ایرج مصداقی و حرف های خود مامور امنیتی رجوع می کنیم.  مصداقی در مورد این کارگزار ساواک می گوید که او را "برای سال ها" می شناخته و بالاخره در سال 2013 او را حضوری در پاریس دیده و حرف هایش را ضبط کرده و اضافه می کند "حالا بعداً دیگه ما اینا رو منتشر کردیم" (البته بدون هیچ توضیحی در رابطه با این که چرا 3 سال بعد این کار را کرده)  معتمد هم می گوید که پس از عقیم ماندن تلاش برای ارتباط با مجاهدین از طریق نیروهای وابسته با این سازمان و بعد برخورد با مصداقی ، فهمیده که او "این کاره" است و به همین خاطر او را به خانه خودش هم برده در حالی که چنین اعتمادی را به اشخاص قبلی نکرده است.  آن ها به هم نان قرض می دهند وقتی مصداقی به وی می گوید "آقای معتمد یک فرقی بین من و ابوالقاسم رضایی و مسعود رجوی و مهدی سامع و امثال او هست. من رک و راست هستم، اگر کاری انجام دهم به صراحت مسئولیت انجام آن را به عهده می‌گیرم و از آن با تمام وجود دفاع می‌کنم. اما به مهدی سامع اگر رو بدهی منکر ارتباط با شما می‌شود و ابوالقاسم رضایی اساساً خود را بی خبر از همه جا جلوه می‌دهد. 
پرویز معتمد: بله من هم می‌دانم، تجربه‌ی بیش از ۵ دهه کار اطلاعاتی و امنیتی به من می‌گوید فرق بزرگی بین شما و آن‌هاست و گرنه چرا با مهدی سامع در کافه قرار می‌گذارم و شما را به خانه‌ام می‌آورم و با خانواده‌ام آشنا می‌کنم و سر یک سفره غذا می‌خوریم."
مصداقی در توضیح سوابق سوژه خود در مصاحبه با یکی دیگر از رسانه های جمعی اینترنتی به نام "رادیو صدای مردم" (https://www.youtube.com/watch?v=rTsyCPho3gw) با ارائه یک رزومه (تاریخچه) بلند بالا از معتمد در رابطه با مقام و موقعیت وی می گوید که این مامور ساواک "در دستگیری خمینی شرکت داشته؛ همراه خمینی در خونه قیطریه بوده؛ خونه حاج غلام حسین روغنی؛ مسئول حفاظت از اون خونه بودن؛ بار دیگه که خمینی رو دستگیر کردن در تیم دستگیری اون شرکت داشته در حمله به حوزه علمیه قم شرکت داشته" و بالاخره هم مصداقی از این ساواکی به عنوان "مسئول پرونده حمید اشرف" نام می برد.
اگر فرض را تماما بر صحت این اظهارات بگذاریم ، آن گاه می بینیم که ما با یکی از عوامل قدیمی، مجرب و مورد اعتماد در دستگاه جهنمی ساواک روبرو هستیم که ماموریت های کلیدی و حساسی از جمله شرکت در دستگیری خمینی و محافظت از وی به او داده شده است؛ آن هم توسط دستگاهی که وظیفه ای جز ایجاد ارعاب و فضای ترور و وحشت، دستگیری، اعمال خشونت، شکنجه، کنترل و کشتن مخالفان حکومت شاه و مردم آزادی خواه را نداشت. همه می دانند که برای خدمت در چنین دستگاهی و  رسیدن به چنان موقعیتی، کاندیدای مورد نظر دستگاه باید به چه درجه ای از رذالت و قساوت، ریاکاری و به قول مردم "بی همه چیز" یعنی بی بهره از کمترین اصول و اخلاق و پرنسیب و اصولا هر گونه سجایای نیک انسانی بوده باشد. این خصوصیات منطقا همه در وجود مصاحبه شونده وجود داشته که او را به چنین موقعیتی در آن دستگاه سرکوب و شکنجه رسانده است. با چنین سابقه ای آیا هیچ انسان مبارز و با شعوری می تواند ادعا کند که امکان یافتن کمترین عنصر حقیقت از لابلای دانسته ها و آگاهی های احتمالی وی وجود دارد که بتوان از آن برای خدمت و دفاع از "حقیقت" استفاده کرد؟
البته این تمام سابقه رنگین و یا بهتر بگوییم ننگین ایشان نیست. اگر کمی هم در مورد روایاتی که او در مورد خود ارائه می دهد کنکاش کنیم تصویر بهتری از ماهیت وی بدست می آید.  تا آن جا که به سوابق و اظهارات این شخص یعنی پرویز معتمد در سال های اخیر بر می گردد معلوم می شود که این مامور ساواک به ادعای خود در دوران رژیم شاه مسئول اقدامات بسیار بزرگی بوده از مسئولیت پرونده حمید اشرف گرفته تا دستگیری و حفاظت از خمینی و یا "سرکوب حوزه علمیه قم"؛ از دستگیری مجاهد قهرمان حنیف نژاد گرفته تا دستگیری وحید افراخته (کادر قبلی سازمان مجاهدین و بعد مجاهد مارکسیست شده) و... بالاخره امر شنود سیستماتیک در مهم ترین پرونده های سیاسی زمان شاه.
اما با وجود چنین سابقه و کارنامه ای (به ویژه در مورد مشارکت در دستگیری خمینی و سرکوب حوزه علمیه قم که هر یک از جرم های کبیره در جمهوری اسلامی هستند) معلوم می شود که وی  "از فوریه 2008" با "شناسنامه" اش به سفارت جمهوری اسلامی در فرانسه هم رفته است. جایی که وی در طول چند سال با نمایندگان وزارت اطلاعات جهنمی جمهوری اسلامی و "سرهنگ سپاه " آن به نام "سرهنگ جوادیان" دیدار ها و قرار های متعددی اجرا کرده است. او البته با دستگاه های اطلاعاتی فرانسه نیز رابطه داشته تا گزارشات خود از دیدار با ساواک جمهوری اسلامی را در اختیار آن ها هم بگذارد. برای شناخت بهتر از موجودی که ایرج مصداقی با ادعای "حقیقت" جویی و یافتن واقعیت به او رجوع و با او دمخور و هم سفره شده بد نیست گوشه دیگری از داستان های وی را به رویت خواننده برسانم.
پرویز معتمد که اکنون با ادعای بیان حقیقت به میدان آمده ، به رغم داشتن سوابقی نظیر دستگیری خمینی، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی و حفاظت از وی و همچنین سرکوب حوزه علمیه، همان طور که گفته شد از سال 2008 با احساس نیاز مالی ، بی هیچ دغدغه ای به سفارت رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی یعنی ارگانی که زمانی وی رهبر و سمبل ضد خلقی اش را دستگیر کرده می رود. در جریان همین رفت و آمدهایش مقامات وزارت اطلاعات جهنمی رژیم پس از مدتی شور و مشورت، یکی از مامورین خود یعنی "سرهنگ جوادیان" را به عنوان نماینده نزد جیمز باند داستان سرا فرستاده و پس از مدتی به طور خلاصه از او می خواهند که با امکانات و کمک همکارانش ترتیب ملاقات نماینده مامور وزارت اطلاعات و "سعادت بوسیدن دست" پرویز ثابتی را به وی بدهد. از آن مهم تر از او خواسته شده تا در ایجاد رابطه با آمریکا به جمهوری اسلامی کمک کند. معتمد نیز وارد این به قول خودش "بده بستان" با عوامل جنایتکار جمهوری اسلامی می شود.
در مقاطعی از این ملاقات ها ، پس از کلی اقدامات ناپاک و رستوران رفتن و نان و نمک خوردن با سرهنگ سپاه، به گفته معتمد، یک بار در پاسخ به برآشفته شدن وی از درخواست های هم کیشان کنونی اش در وزارت اطلاعات، این مزدور ساواما حتی بلند می شود و صورت معتمد ساواکی را که از دست او عصبانی شده می بوسد و از او معذرت می خواهد به وی می گوید "انتخاب شما به دلیل پاکی پرونده شما بود."  و در یک مقطع دیگر هم به ستایش از "صداقت" "عدم وابستگی" معتمد می پردازد و به وی می گوید"آقای معتمد من به نمایندگی از طرف سپاه پاسداران و بیت رهبری با شما صحبت می‌کنم.  من و همکارانم به صداقت شما اطمینان کامل داریم. ما به خوبی آگاهیم که شما وابستگی به هیچ دسته و گروهی ندارید." به ادعای معتمد، سرهنگ جوادیان سرانجام درخواست خود را مطرح کرده و به وی می گوید "ما می خواهیم بدون دخالت کشورهای اروپایی یک رابطه مستقیم و بدون واسطه با آمریکا برقرار کنیم چرا که کشورهای اروپایی به دنبال منافع خودشان هستند" و "از شما و همکاران‌تان در خارج از کشور می‌خواهیم جهت خاتمه دادن به کشت و کشتارهای روزانه در منطقه به ما کمک کنید". در پایان این ماجرا هم به ادعای معتمد بالاخره وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و نماینده بیت رهبری موفق می شوند تا از طریق این جیمز باند با آمریکا "ارتباط" بگیرند و تازه وقتی که معتمد این "ارتباط" را برقرار می کند ، سرهنگ سپاه از شادی جشن گرفته و برای معتمد در سفارت می رقصد!
البته امروز در مصاحبه با مصداقی معلوم می شود که پس از انجام چنین کارهای بسیار حساس و محرمانه ای ،  آن هم در سطحی که توصیف شد، سرهنگ جوادیان، نماینده بیت رهبری و سپاه پاسداران، نماینده وزارت اطلاعات یک آدم "احمق" بوده که سر قرار های مهم چرت می زده و معلوم بوده که مواد مخدر "کشیده" است. معتمد می گوید: "به نظر من به درد هر کاری می خورد الا کار امنیتی. از اولین محل قرارمان که در میدان «تروکادور» تعیین کرده بودم احساس کردم احمقی بیش نیست...  یک بار که به طرف سرهنگ برگشتم سر پایین تو چُرت بود.  در اولین برخورد احساس کرده بودم لب‌هایش کار کرده است و مواد هم مصرف می‌کند".  نه تنها وی بلکه اربابان جوادیان نیز از نظر جیمز باند ما مشتی "احمق" معرفی می شوند که یک ذره تبحر و تجربه او را ندارند؛ با این حال این یک مشت احمق از طرف جمهوری اسلامی برای پیشبرد یک برنامه بسیار سری و مهم یعنی "برقراری ارتباط" با آمریکا ماموریت یافته اند.
وی در مورد برخوردهایش با جوادیان اضافه می کند: "در ارتباط با جوادیان هم تمام سناریو را خودم به تنهایی اجرا کردم. بین دو ملاقات دائم فکر می‌کردم و در ذهنم پرسوناژ‌های مختلف تولید می‌کردم و از قول‌ آن‌ها داستانی می‌ساختم و به جوادیان می‌گفتم."
خُب آیا یک خواننده بالغ با خواندن این سطور نزد خود می تواند فکر کند که آیا جمهوری اسلامی شخص مناسب تر و عاقل تری از یک سرهنگ مفنگی و موادی احمق نداشته که برای ایجاد رابطه با آمریکا به فرانسه و ملاقات جیمز باند وطنی ما بفرستد؟  سرهنگی که با هر سرانگشت معتمد معلق می زند و قربانی بی چون و چرای "داستان سازی" های اوست.  آیا در تجربه 38 سال برخورد ها و عملکرد اخلاف بر حق ساواک یعنی ساواما کوچکترین نشانه ای می توان از حماقت این دستگاه در حدی که راوی مدعی ست دید که باعث شود با دستگیر کننده خمینی و سرکوب کننده حوزه علمیه قم چنین تعاملی داشته باشد و تازه محو "پاکی" و صداقت او شده باشد و او را برای برقراری رابطه با آمریکا واسطه قرار دهد؟  و اصولا آیا جمهوری اسلامی در تمام طول 38 سال گذشته نیازی برای برقراری رابطه با آمریکا به این شکل مسخره از طریق یک جیمز باند و یک سرهنگ مفنگی و موادی داشته است؟
به راستی به چه مقدار سوبژکتیویسم و یا اگر بخواهیم به وضوح حق مطلب را ادا کنیم شارلاتانیسم نیاز است تا بتوان چنین اراجیفی را به اسم "افشاگری" بر علیه جمهوری اسلامی و دستگاه اطلاعاتی آن به خورد افکار عمومی داد و نام آن را حقیقت یابی و کشف واقعیت گذارد؟
آیا با دیدن چنین موجودی رفیق اشرف دهقانی حق ندارد وقتی که با دلایل و شواهد، ذات دروغ گوی مصاحبه شونده و نیاز مصاحبه کننده به دروغ گویی های وی را در جریان "حماسه حمید اشرف" ثابت می کند ، متذکر شود "گفته ها یا به عبارت دیگر داستان سرایی های وی منعکس کننده حقیقت نبوده و لذا از هیچ ارزشی برخوردار نیستند. واقعیت این است که نیروهای امنیتی رژیم شاه در دستگاه جنایتکار، تبه کار و فاسد ساواک که زخم خورده هم می باشند ، همچون اطلاعاتی های جمهوری اسلامی به مثابه دشمنان قسم خورده توده های تحت ستم ایران با اظهارات و نوشته های خود و به عبارتی دیگر با به راه انداختن چنین بازی های امنیتی تنها تحریف تاریخ به سود نیروهای استثمار گر را دنبال می کنند و قصدی جز پهن کردن بساط حیله و دروغ در مقابل مبارزین ندارند."
مصداقی با به بازی گرفتن یک ساواکی دروغگو و تریبون دادن به وی برای نشر اکاذیب و ترویج ایده هایی که هدف از آن "دراز کردن" اسطوره های انقلابی جنبش نظیر رفیق کبیر حمید اشرف می باشد ، وارد چنین "بازی امنیتی" کثیفی شده است.

تلاش برای سلاخی حقیقت با حربه هتاکی و افترا

در مواجهه با تاثیرات نقد مستدل رفیق اشرف دهقانی بر اظهارات کارگزار ساواک در مورد چگونگی ضربات وارده بر چریک های فدایی خلق در سال 1355 و افشای دروغ پردازی های وی، ایرج مصداقی به جای روشنگری و پاسخ به نقد انجام شده، با مشاهده شکست پروژه مشترک چند ساله "حقیقت" یابی خود با یک مامور امنیتی رژیم شاه، شدیداً دچار تشنج عصبی شده و برخوردهای هیستریک از خود نشان داد. وی سریعا به فاصله چند ساعت بعد از انتشار عمومی پاسخ رفیق اشرف، از طریق یکی از تریبون های جمعی شبکه مهربان رسانه ای در دسترس خود یعنی (تلویزیون میهن) به میدان آمد و در حالی که نشان می داد که از قبل به زعم خویش یک پرونده برای رفیق اشرف تدارک دیده، یک ادعا نامه هیستریک مملو از ناسزاگویی و اتهامات بی پایه و حرف های دشمن شاد کُن را علیه چریک های فدایی خلق ایران، جان باختگان آن و به ویژه شخص رفیق اشرف دهقانی و بالاخره سایر نیروهای اپوزیسیون صادر کرد.  اما نکته مهم آن است که وی در رابطه با مفاد این ادعا نامه هیستریک، به جز چند کنایه ضمنی در مصاحبه خویش، حتی جرات نکرد با زبان منطق و استدلال،  وارد برخورد جدی با یکی از مطالب عنوان شده در مقاله اشرف دهقانی شود.
http://mihantv.com/%D8%A2%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%88/ "چرا اشرف دهقانی همچنان بر دروغ ها پای می فشارد"

رفیق اشرف دهقانی در نقد مصاحبه با یک ساواکی با ارائه شواهد متعدد و مستدل می گوید که اظهارات این کارگزار امنیتی شاه فاقد اعتبار بوده و دروغ است؛ و او هیچ دلیل و برهان و شاهدی به جز دُم خویش در مورد داستان پردازی هایش در ارتباط با دیدن رفیق کبیر حمید اشرف را ارائه نمی دهد و  در یک کلام حقیقت را نمی گوید.
http://www.siahkal.com/index/mid-col/Iraj-Mesdaghi-va-yek-Savaki.htm
 اما مصداقی به جای رد این نظر، با صدایی که گاها به عربده کشی نزدیک می شود رفیق اشرف دهقانی را چندین بار متهم می کند که چون سلاح در کمر ندارد و عمر مبارزاتی اش هم بیشتر از 6 ماه بوده نه چریک است و نه فدایی!

رفیق اشرف می گوید با توجه به روشن بودن دروغ های ساواکی و خط اتاق های فکر جمهوری اسلامی، این یک پروژه امنیتی ست.  مصداقی در عوض به جای نفی این نظر با اتکاء به منطق و عقل، نعره می کشد که رفیق اشرف به چه حقی در کشورهای غربی (امپریالیست ها) پناهنده شده است و به زعم وی خود را نشان نمی دهد.

رفیق اشرف دهقانی با اشاره به سیاست ضد انقلابی جمهوری اسلامی برای کوبیدن چهره ها و ارزش های مبارزاتی مردم نشان می دهد که حتی اگر برخی اظهارات ساواکی مصاحبه شده تظاهر به نوعی به اصطلاح "حمایت" از حمید اشرف باشد، اما مصاحبه و ایده های طرح شده در آن در خدمت اشاعه ایده های دشمن است و فاقد ارزش مبارزاتی برای نیروها و افرادی ست که به دنبال دست یابی به علل اصلی ضربات وارده بر سازمان چریک های فدایی خلق و درس گیری از آن هستند.  مصداقی در عوض با سقوط آزاد، به زعم خود تمام جزییات محل اقامت، وضع زندگی و کار رفیق اشرف را از پشت تلویزیون "میهن" فریاد می زند و برای دشمنان رو می کند و با این کار در حقیقت یک اقدام نفرت بار پلیسی انجام می دهد. او برای مرعوب کردن منتقد ، شروع به "گرا دادن" به دشمن و پلیس سیاسی می کند و به همان اقدام نفرت انگیزی دست می زند که قبلا هم در مورد بخش مارکسیست شده مجاهدین مارکسیست از پشت تریبون بی بی سی به آن دست زده بود.  او با این کار می کوشد تا در ضمن ، در میان منتقدین اش ایجاد رعب کند تا کسی به افشای اهداف نامقدس وی نپردازد.
و بالاخره رفیق اشرف دهقانی با شواهد و استناد به دروغ پردازی های ساواکی همنشین مصداقی علیه مبارزین دهه 50 می گوید این مصاحبه نه برای آشکار کردن حقیقت بلکه درست بر عکس ، به منظور لاپوشانی حقیقت و مخدوش کردن اذهان تنظیم شده است.  و مصداقی در مقابل این سخنان نعره می کشد و بارها تکرار می کند که آی جوانان به این ها اعتماد نکنید ، این ها می خواهند شما را گول بزنند و مانند نسل من به صحنه مبارزه بیاورند.  کاری که بعدا "چوبش" را خواهید خورد.  معنای پیام او به نسل جوان روشن است؛ به صحنه مبارزه علیه جمهوری اسلامی نیائید و به واقع دست به مبارزه نزنید و یا حداکثر با رفتن دنبال موسوی ها و کروبی ها و اصولا بخشی از طبقه جنایتکار حاکم ولی مغلوب  ، بگذارید وضع نکبت بار جاری همچنان ادامه یابد.

شیوه برخورد نامقدس در خدمت اهداف نامقدس!

در این جا قصد تمرکز بر شیوه برخورد هیستریک و نفرت انگیز ایرج مصداقی در این به اصطلاح پاسخ به رفیق اشرف دهقانی و تلاش ناکام او برای "ترور شخصیت" این رفیق نیست. ناگفته پیداست که در پیش گرفتن چنین برخوردی قبل از هر چیز نشان ناتوانی و عدم داشتن هر گونه حرفی در مورد موضوع مورد مباحثه است. قضاوت در این مورد را به وجدان آگاه و بیدار خوانندگان حقیقت جو ارجاع می دهم؛ گرچه نفس همین عمل تا به حال روسیاهی کافی برای او به وجود آورده است. همچنین قضاوت در مورد تکه پراکنی های لمپن مآبانه مصداقی در جریان این مصاحبه و افتخار به داشتن مهارت در تکرار و یا "نشان" دادن فحش های چارواداری و "آبدارتر" به مخاطب و یا پز دادن در مورد آگاهی داشتن از محله هایی که می توان این فحش ها را در آن ها شنید و فرا گرفت را نیز به افکار عمومی وا می گذارم. این موضوعات به اندازه کافی موجب نفرت افراد و نیروهای مختلف شده تا جایی که  شدت محکومیت این شیوه برخورد را می توان در صفحه خود ایرج مصداقی هم دید؛ جایی که حتی برخی افراد که نسبت به او و مواضعش متوهم بودند نیز از این زاویه او را مورد برخورد قرار داده اند.

همچنین تا آن جا که به این مصاحبه تلویزیونی و تلاش وی برای منحرف کردن اذهان از مسئله اصلی و  تمرکز بر یک رقابت شخصی در مورد "کشیدن" زندان و... باز می گردد نیز باید بگویم چنین تاکتیکی بسیار حقیر تر و رسوا تر از آن است که بخواهم وقت خواننده را با آن به هدر بدهم. در این زمینه تنها ضمن تحسین "روحیه" و اعتماد به نفس مثال زدنی مصداقی در مورد چگونگی زندان کشیدنش در دهه خونین 60 می توان به وی یادآوری کرد که اگر کمی جرات تأمل جدی در خاطرات و درد و رنج صد ها زندانی سیاسی دهه 60 را به خود بدهد که در دوران زندان خود در سیاه چال های قرون وسطایی جمهوری اسلامی و در دست شکنجه گران و توابان اسیر بوده اند و بعد هم یکبار دیگر خاطرات چند جلدی زندان خود را مطالعه کند؛ آن گاه شاید درک کند که وارد شدن در میدان این "رقابت" با وجود صدها شاهد زنده برای وی جز سرافکندگی حاصلی نخواهد داشت.

به هر حال تاریخ را به طور لحظه ای شاید، ولی برای ابد نمی توان تحریف و یا پنهان و نفی کرد. در طول مبارزات قهرمانانه مردم ایران و فرزندان مبارزشان برای رسیدن به آزادی و برابری در دوران سلطه دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی ما شاهد مقاومت های قهرمانانه تا پای جان مبارزین در مقابل دشمن و دستگاه شکنجه اش بوده ایم و تمامی این مقاومت های حماسی از مقاومت پر شکوه رفیق بهروز دهقانی گرفته تا مجاهد شهید فاطمه امینی و ده ها و صدها انقلابی و مبارز دیگر در دو رژیم، این ها همه درفش ما هستند و در قلب توده ها حک شده اند. در همان حال نمونه های شکسته شدن و بریدن و حتی خیانت و تواب شدن در این سیاه چال ها در چنگال اهریمنان حاکم نیز یک واقعیت غیر قابل انکار است.  اما روند تاریخ معاصر کشور ما یک تجربه و درس درخشان به بهای خون جانباختگان و زندانیان سیاسی مبارز و مقاوم برای مردم ما و نسل جوان بر جای گذارده و آن این که تاریخ با اتکا بر همان خط سرخ مقاومت ها و حماسه هایی به پیش رفته که توسط  فرزندان کمونیست و آزادی خواه مردم ایران چه در دوران رژیم ستم شاهی و چه در دوران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی  آفریده و ساخته شده است.  بیهوده نیست که امروز هم دشمنان مردم ما با آگاهی از این حقیقت و برای پایمال کردن آن هر روز به شکلی و با پروژه ای تلاش می کنند جریان همین حماسه ها و مقاومت های زنان و مردان دلاور این سرزمین در سیاه چال های دو رژیم را "دروغ" و "داستان" جلوه دهند تا امید به مبارزه و مقاومت را به ویژه در ذهن نسل جوان بشکنند و عمر حکومت ظالمانه حاکم را طولانی تر سازند.

اشاره به موضوع شیوه برخورد را با این جمله به پایان می برم که شیوه برخورد هیستریک ایرج مصداقی در پاسخ طولانی اش به منتقد و تلاش برای حمایت از همنشین ساواکی اش از طریق هتاکی به شخصیت اشرف دهقانی به هیچ وجه اتفاقی و یا ناشی از "عصبانیت" لحظه ای و "فقدان عقلانیت" وی در لحظه نیست. بر عکس این شیوه برخورد انعکاس نظرات سیاسی وی و دشمنی اش با نیروهای رادیکال و انقلابی یعنی کمونیست هاست. کسانی که با مواضع و تفکر وی آشنا هستند و او را در بستر پراتیک اجتماعی و مواضعش در مورد رویدادها و جریانات سیاسی تعقیب کرده اند ، از حد کینه او نسبت به کمونیست ها مطلع هستند و می بینند که در اظهارات اخیر وی آتش کینه ای شعله می کشد که وی به اشرف دهقانی و چریک های فدایی خلق و فراتر از آن ها در واقع به تمام کمونیست ها و مبارزین دارد. چنین کینه ای رابطه مستقیمی با مواضع دیرینه ضد کمونیستی و چپ ستیزی وی در ارتباط با کل نیروهای چپ جنبش دارد.

دستیابی به "حقیقت" یا کوشش برای باور شکنی

در ورای این حمله هیستریک و بی پایه به چریک های فدایی خلق، افکار و ایده هایی قرار دارند که هر نوع سنت انقلابی، رادیکالیسم و مبارزه سازش ناپذیر با نظام حاکم را نشانه رفته اند. این نکته ای ست که باید فارغ از تمام هتاکی های شخصی و دروغ های سیاسی و غیر سیاسی ایرج مصداقی مورد مداقه قرار گیرد. نباید گذاشت تا هوچی گری و فحاشی مصداقی که به خودی خود زشت و نفرت انگیز است به پوششی برای استتار پیام و ماهیت نظرات و حرف های وی که در خدمت طبقات استثمار گر بوده و هزاران بار زشت تر از شیوه برخوردش می باشد ، تبدیل گردد.  در نتیجه من سعی می کنم به یکی دو ایده عوام فریبانه ولی مهم ادعانامه مصداقی اشاره کنم و سوای نشان دادن بی پایه بودن ادعاهای وی به تفکر ورای آن ها بپردازم. چرا که افشای تفکرات حاکم بر آن ادعانامه تنها نکته و نتیجه ارزشمند کارزار مسمومی ست که او در قالب مصاحبه با یک مامور امنیتی به راه انداخته است.  
مصداقی در ادعا نامه خویش در گفتگویش با تلویزیون میهن با سرمایه گذاری روی ناآگاهی احتمالی برخی از مخاطبین خود در این تلویزیون ، در نقش متخصص سازمان چریک های فدایی خلق ظاهر شده و می گوید: "چریک معنی داره! ... مشخصه چریک یعنی این که "اسلحه به کمرشه، نارنجک در جیبشه  و در دهانش هم سیانوره! و طبق تعریف چریک های فدایی خلق ، 6 ماه عمر داره" بعد هم ادامه می دهد مسعود احمد زاده، عباس مفتاحی و امیر پرویز پویان "چریک فدایی خلق" هستند" چرا؟ "چون دارای این ویژگی ها هستند" در ادامه این تصویر سازی های مسموم از سوی این به اصطلاح متخصص چریک های فدایی خلق، ایرج مصداقی خصوصیت دیگری را به چریک ها می بندد و برای مخاطب خود بر می شمارد که مطابق آن "جنگ چریک شهری، استراتژی و تاکتیک " چریک های فدایی خلق، معرفی می شود. – امری که تنها یک بار مطالعه کتاب رفیق مسعود احمدزاده (مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک) کذب آن را نشان می دهد.

بنابراین، مطابق تعاریف من درآوردی ایرج مصداقی، چریک فدایی خلق یعنی کسی با یک اسلحه در کمر ، نارنجک در جیب و سیانور در دهان و صد البته یک مجوز عمر 6 ماهه صادره از طرف ایشان! پس از آراستن چریک با این خصوصیات، در مرحله بعد هم معلوم می شود که برای چنین چریکی "جنگ شهری، استراتژی و تاکتیک" است. به راستی که هیچ تعریفی عوام فریبانه تر و ریاکارانه تر از این نمی توان برای چریک های فدایی خلق به کار برد.

اما، این تعریف داهیانه که معرف سطح سواد و فهم متخصص ما و همچنین پیگیری وی در امر توهین به شعور فعالین سیاسی و افکار عمومی ست، نامی جز تلاش برای تحریف و ارونه جلوه دادن هویت و استراتژی و تاکتیک چریک های فدایی خلق ایران ندارد. چرا؟ چون برای تمامی مردم آگاه، جوانان مبارز و جویای حقیقت و فعالین سیاسی با وجدان جنبش ما، این یک پرنسیب پذیرفته شده است که هنگام تعریف هویت سازمان ها و جریانات سیاسی باید اهداف و برنامه ها و مواضع سیاسی - ایدئولوژیک آن ها را به دقت مطالعه کرد و بر آن اساس از هویت آن جریان تعریفی ارائه داد که منعکس کننده ماهیت نیروی سیاسی مورد نظر باشد. چه کسی می تواند با مطالعه تاریخچه و مواضع و برنامه های سیاسی و نشریات چریک های فدایی خلق ایران از مقطع پیش از اعلام موجودیت این جریان تا کنون بدون تف کردن بر روی حقیقت تعریفی که مصداقی از هویت و استراتژی و تاکتیک چریک فدایی خلق ارائه می دهد را به عنوان هویت و تعریف این جریان بپذیرد؟

تعریف چریک فدایی به عنوان یک فرد اسلحه به کمر و نارنجک در جیب با تاریخ مصرف 6 ماهه در جنگ چریک شهری و سپس ادعای این که چنین جریانی وجود ندارد، همان تعریفی ست که با کمی تغییر از سوی طیفی از نیروهای ضد مردمی و دشمنان رنگارنگ چریک های فدایی خلق در سال های اخیر در پناه تعرض ایدئولوژیک -سیاسی رژیم جمهوری اسلامی و اتاق های فکرش به کمونیست های فدایی و به تئوری مارکسیست – لنینیستی آن ها تحت عنوان "تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" سازمان یافته است. نظایر این تعریف ها برای آن نشر و ترویج می شوند تا با استناد به آن ها از نقش تفکر و نظر و ایدئولوژی کاسته شده و از چریک فدایی خلق یک هفت تیرکش و کابوی تصویر سازی شود که بقایش به داشتن اسلحه است و نه آرمان و تفکر و برنامه ای که بر آن سلاح حکومت می کند. آیا با قبول این تعریف از چریک فدایی خلق خواننده مطلع ، مجاز نمی گردد که از مصداقی سوال کند ، با این تعریف چرا ده ها جریان مسلح  را به صرف داشتن اسلحه و نارنجک و بمب انتحاری (به جای سیانور) و فعال بودن در عرصه و شکل جنگ چریک شهری، نمی توان چریک فدایی خلق نامید؟

اما، به رغم تلاش آشکار متخصصینی نظیر مصداقی برای تقلیل یک چریک فدایی به اسلحه و سیانور و جنگ شهری، چریک فدائی یا به طور کلی چریک های فدائی خلق در درجه اول کمونیست هائی بوده و هستند که هویت سیاسی و ضرورت وجود خویش را با طبقه کارگر و کوشش در تحقق آرمان های این طبقه تعریف می کنند. چریک های فدایی خلق ایران به عنوان یک تشکل، سازمانی کمونیستی با اعتقاد به مارکسیسم لنینیسم بوده و می باشد؛ و این در درجه اول هویت اصلی این تشکل و رزمندگان آن را تشکیل می دهد. در جزوه "فراز هائی از تاریخ چریک های فدائی خلق ایران" نیز که توسط رفیق اشرف دهقانی در اردیبهشت سال 1380 نوشته شده چنین آمده است: "نیروهای پرولتاریائی در سراسر جهان برای رسیدن به سوسیالیسم و کمونیسم به طور پیگیر و خستگی ناپذیر مبارزه می کنند. ما در معرفی خود می توانیم بگوئیم که "چریک های فدائی خلق ایران" یکی از این نیروها بوده و به اردوی جهانی طبقه کارگر تعلق دارد."

رجوع به آثار به جا مانده از رفقای اولیه تشکیل دهنده چریک های فدائی خلق هم به مثابه یک تشکل و به خصوص رجوع به دو اثر معروف "مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک" و "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" بی هیچ تردیدی و به طور غیر قابل انکار نشان می دهد که نقطه عزیمت چریک های فدائی خلق، تلاش در جهت متشکل کردن و قدرتمند کردن طبقه کارگر بود تا این طبقه امکان رهبری مبارزات ضد امپریالیستی خلق های ایران و اعمال هژمونی خود بر این مبارزات را کسب کرده و بتواند در پیشاپیش دیگر توده های تحت ستم ایران با نابودی نظام سرمایه داری حاکم، در نهایت به برقراری سوسیالیزم و کمونیسم در ایران نایل آید. نکته مهم دیگر آن است که بنیانگذاران این سازمان با تحلیل شرایط اقتصادی - اجتماعی ایران مطرح کردند که انجام انقلاب اجتماعی با هدف برقراری سوسیالیزم و نیل به کمونیسم در شرایط جامعه ایران جز بر بستر مبارزه مسلحانه و یک جنگ توده ای طولانی (نه صرفاً با جنگ چریکی شهری) به نتیجه نخواهد رسید؛ و تنها بر بستر این شکل از مبارزه است که امر به میدان آمدن و تشکل و بسیج طبقه کارگر و توده های محروم امکان پذیر می گردد. وجود چنین اعتقادات و نظراتی بیان گر آن است که تشکل چریک های فدائی خلق ایران معرف یک دستگاه نظری مبتنی بر مارکسیسم - لنینیسم می باشد و شکل عمل او نیز در رابطه با این دستگاه نظری مفهوم خود را می یابد.

همان طور که می دانیم کمونیست های فدائی از بهمن سال 1349 با حمله به کلانتری 5 تبریز و بعد با حمله به ژاندارمری سیاهکل و تداوم مبارزه مسلحانه خود در دهه پنجاه، گام های هر چه مؤثرتری را در جهت تحقق اهداف کمونیستی خویش برداشتند. اما واقعیت این است که هر مبارزه و جنبشی دوره های فراز و فرودی را طی می کند. پس از سرنگونی رژیم شاه و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، ضرورت مبارزه مسلحانه در سطح توده ای مطرح بود (مسلماً مبارزات درخشان انقلابیون مسلح در دهه پنجاه در قبول این ضرورت تأثیر به سزائی داشت) و توده های ستمدیده در نقاط مختلف (به طور برجسته در کُردستان و ترکمن صحرا) برای تحقق خواست های به حق و عادلانه خویش به مبارزه مسلحانه برخاسته بودند. در چنین شرایطی که اپورتونیسم ، نیروی عظیمی از جنبش را با سیاست های سازشکارانه و مماشات طلبانه خود به هرز می برد چریک های فدائی خلق ایران که مسلح به دستگاه نظری مارکسیست - لنینیستی سازمان خود بودند، با تحلیل درست ماهیت رژیم تازه روی کار آمده و با ارتجاعی و ضدخلقی ارزیابی کردن ماهیت آن بر ضرورت پیشبرد مبارزات مسلحانه توده ای پای فشرده و دست به اقدامات انقلابی متعددی زدند. این واقعیت نشان می دهد که بر دوش چریک های فدائی خلق همچون هر نیروی واقعاً کمونیست دیگری در شرایط های گوناگون ، وظایف مختلفی قرار می گیرد. هم چنان که نیرو و قدرت آن ها نیز به عنوان یک تشکیلات می تواند در شرایط های مختلف متفاوت باشد. همه می دانند که پس از غلبه کامل رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی بر جامعه و شدت گیری سرکوب های وحشیانه آن علیه توده ها و همه نیروهای مبارز در جامعه، نیروهای سیاسی هر یک پروسه ای را طی کرده و امروز در خارج کشور قرار دارند؛ و واقعیت این است که چریک های فدائی خلق ایران در شرایط خارج از کشور نیز از فعالیت های انقلابی دست نکشیده و با تحلیل مشخص از شرایط مشخصی که در آن قرار گرفته اند با همه توان در جهت تحقق اهداف کمونیستی خود فعالیت می کنند. این تشکیلات در حال حاضر با اقدامات عملی و نظری خود مسیر مبارزه ای را هموار می کند که کمونیست های فدائی را قادر به انجام مبارزات بس درخشان تر و موفق تر خواهد نمود. تنها با نگاهی به سرمقاله نشریه "پیام فدائی" شماره 200 به گوشه ای از این واقعیت می توان پی برد. بنابراین، با توجه به آن چه گفته شد تقلیل مفهوم چریک های فدائی خلق به اسلحه و سیانور و آن گاه ایراد گرفتن به سازمان ما که چرا در ایران نیستید و جنگ چریکی نمی کنید ، تنها بیان گر نادانی و کوته بینی نیست؛ بلکه اغراض ضد انقلابی در آن نهفته است. چرا که درست فعالیت های انقلابی ثمربخش سازمان ما در خارج از کشور  است که مغرضین و دشمنان مردم در لباس و شکل های متفاوت را دچار تشنج و عصبیت نموده و آن ها را به ارائه تز های "مشعشعانه" ای از این قبیل می کند که چون چریک یعنی اسلحه و سیانور و جنگ شهری، پس این ها که در ایران نیستند در نتیجه چریک های فدائی خلق نیستند. معنی این تز آن است که چریک های فدائی خلق به خاطر شرایط جغرافیائی خود حق ندارند و نباید هیچ وظیفه مبارزاتی به عهده بگیرند، یعنی باید بی وظیفه باقی بمانند، نباید در جهت تحقق اهداف کمونیست های فدائی قدمی بردارند و باید هر فعالیتی را در رابطه با دفاع از تئوری، تاریخ و سنت ها و ارزش های مبارزاتی خود تعطیل کنند، باید بر اساس ایدئولوژی و نظرات انقلابی خود از تحلیل مسایل روز و برخورد به آن مسایل چه مربوط به ایران باشد و چه در سطح جهان اتفاق می افتد باز بمانند؛ نباید در دفاع از کارگران و توده های ستمدیده ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی تظاهرات برپا کنند و... و خلاصه فعالیت هائی که برای دشمنان مردم تشنج زا، ناراحت کننده و هیستری آور است را تعطیل کنند. 

اما با توجه به آن چه گفته شد، این حق و وظیفه رفیق اشرف دهقانی و تشکیلات چریک های فدایی خلق ایران است که تا زمانی که به نظرات و هویت و تعینات ایدئولوژیک - سیاسی ای که موجودیت چریک های فدایی خلق ایران را شکل داد وفادار باشند، با نام چریک های فدایی خلق ایران و برای پیشبرد اهداف آن در جنبش فعالیت کنند. حق آنان است که از سازمان چریک های فدایی خلق و اسطوره هایی نظیر حمید اشرف و پویان و احمد زاده دفاع کنند و اجازه ندهند که هر مرتجع یاوه گویی حرف ها و نظرات و اقداماتی را به آن ها نسبت دهند که دروغ محض می باشد. این حق و وظیفه رفیق اشرف دهقانی و رفقایش است که به اشاعه و نشر نظرات و تئوری چریک های فدایی خلق پرداخته و در حالی که راه آن ها را در حد توان زنده نگاه می دارند ، اجازه ندهند راه و یاد آن ها به دست سلاخان حقیقت سپرده شود که وظیفه تطهیر ساواک و دستگاه شکنجه و محکوم کردن و دروغگو جلوه دادن انقلابیون را به عهده گرفته اند.

مطالعه تاریخ حیات و فعالیت سازمان ها و احزاب سیاسی انقلابی در تمام دنیا نمایان گر این واقعیت است که روند تکامل و پیشرفت تاریخ، یک مسیر بدون فراز و نشیب و مستقیم نبوده و این روند مملو از نبرد و پیروزی ها و شکست های بزرگ و کوچک بوده است. احزاب و سازمان هایی که زمانی رهبری بزرگترین انقلابات اجتماعی بشر را در دست گرفته اند ، شرایط بسیار متفاوتی را طی کرده اند. در مقاطعی این احزاب و سازمان ها در دوران های شکوفایی و جذب نیروی گسترده و توده ای شدن به سر برده و در شرایط دیگر در مواجهه با سرکوب دشمن تضعیف شده ولی هم چنان به امر مبارزه انقلابی متعهد مانده اند. چریک های فدایی خلق ایران از سلاله احزاب و سازمان های کمونیستی ای هستند که به رغم تمامی سرکوب ها و فشارها و تبعیدها ، هیچ گاه از تلاش تا حد توان برای انجام وظایف انقلابی خویش یعنی مبارزه با امپریالیسم و نظام سرمایه داری، دفاع از مارکسیسم و طبقه کارگر و حفظ و حراست ارزش های کمونیست های فدایی و ترویج امر انقلاب دست برنداشته اند. اسناد و شواهد موجود در جنبش ثابت کننده چنین حقیقتی هستند.

بر خلاف دروغ پردازی های آشکار مصداقی در مورد گویا عدم مبارزه مسلحانه چریک های فدائی خلق در سی سال گذشته و تلاش رفیق اشرف دهقانی برای یافتن محل امن و رها ساختن هواداران و... خزعبلات نفرت باری نظیر این، اتفاقا رفیق اشرف دهقانی به مثابه یک چریک فدایی خلق در طول حیات ننگین جمهوری اسلامی هر جا که لازم بوده ، هم سلاح خود را بر کمر داشته و هم سیانور خود را زیر زبان؛ و او هیچ وقت هواداران را رها و خود به جای امن نگُریخته است، این اتهامات تنها می تواند از زبان محتاج دروغگویی پخش شود که هدف خود را تطهیر ساواک و فریب جوانان مبارز قرار داده است. واقعیات مبارزه رفیق اشرف دهقانی و کل چریک های فدائی خلق در زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی ، مسایل پنهانی نبوده اند و فقط عوام فریبان با اهداف نامقدس به خود اجازه نفی و مخدوش کردن این حقایق را می دهند. در شهرهای ایران و در کُردستان (که نه یک محل امن بلکه برای سال ها یک جبهه جنگ با جمهوری اسلامی بود) نیز چریک های فدایی خلق به عملیات مسلحانه متعددی دست زدند. آن ها با توجه به توان و امکانات مبارزاتی خویش تنها در کُردستان نزدیک به صد عملیات نظامی علیه دشمن انجام داده اند که اطلاعیه های آن ها موجود است.  آیا ایرج مصداقی به راستی از این واقعیات و پاسخ به مسایلی که علیه اشرف دهقانی و چریک های فدایی خلق مطرح می کند بی خبر است و یا از این "افشاگری" اهداف دیگری دارد؟
  

برای احتراز از طولانی شدن این نوشته از برخورد به همه دروغ های مطرح شده توسط مصداقی در دفاع از ساواکی همنشین اش می گذرم.  فقط به موضوع فرار رفیق اشرف از زندان قصر شاه اشاره کنم که خود رفیق در کتاب "بذرهای ماندگار" چگونگی این فرار را به تفصیل توضیح داده و گفته است که در آن فرار ، خانواده های زندانیان سیاسی مجاهد نقش کمکی بزرگی داشته اند و به همین دلیل از آن ها قدردانی نموده است. او در ضمن در همان کتاب این واقعیت را ذکر کرده که هیچ کس از مرتبطین با مجاهدین به خاطر فرار او از زندان دستگیر نشدند.  هم چنین رفیق اشرف در آن کتاب ضمن یاد کردن از زنده یاد معصومه شادمانی، زن مبارز مجاهد که در مقطعی با او در رابطه قرار گرفته بود، مطرح کرده است که این زن انقلابی اصلاً در فرار او شرکت نداشت.  واقعیت این است که دستگیری معصومه شادمانی توسط رژیم شاه به دلیل فعالیت های مبارزاتی خود این زن مبارز در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بوده است ، نه فرار رفیق اشرف دهقانی از زندان. اما گویا مصداقی حتی کتاب "بذرهای ماندگار" را هم نخوانده است و یا به خاطر ادعای مسخره "حافظه قوی اش" گفته های صریح فوق را در آن کتاب فراموش کرده است تا بتواند از این گذر نیز حربه و بهانه ای در  جهت تخطئه شخصیت رفیق اشرف بسازد.
ختم کلام
در چهلمین سالگرد جان باختن چریک افسانه ای رفیق کبیر حمید اشرف و یارانش به دست مزدوران شاه، مصاحبه با مامور ساواک و تریبون دادن به وی توسط ایرج مصداقی برای نشر و ترویج مشتی دروغ علیه ارزش های مبارزاتی و اسطوره های مردمی و سپس نشر اکاذیب از طرف مصداقی در دفاع از ساواکی مزبور،  به فرصتی تبدیل شد تا یک کارزار دیگر علیه یاران و رهروان حمید اشرف و چریک های فدایی خلق ایران و تمامی نیروهای مبارز و آزادی خواه که در شرایط سیاه کنونی با فعالیت های مبارزاتی خود ، مبلغ ضرورت مبارزه علیه همه ستمگران و استثمارگران بوده و امید به رهائی را در دل ها زنده نگاه می دارند، به راه بیفتد. مطالعه این مصاحبه و پاسخ داده شده به آن و عکس العمل هیستریکی مصداقی در صدور یک ادعا نامه پوچ علیه چریک های فدایی خلق و رفیق اشرف دهقانی نشان می دهد که افکار عمومی جنبش با سیاستی روبرو هستند که زیر نام رفیق کبیر حمید اشرف در صدد کوبیدن ارزش ها و سنن و سمبل های مبارزاتی مردم و به ویژه جوانان ایران و تلاش برای باز داشتن آن ها از کنکاش در آن سنت ها و تجارب مبارزاتی برای یافتن راه و پاسخ به چه باید کرد می باشد. البته این سیاست مسموم یک سیاست ناشناخته ای نیست. تمامی وجدان های آزادی خواه که عشق به مردم و سمبل های مبارزاتی شان را در دل دارند و آتش نفرت از دشمنان مردم در وجودشان زبانه می کشد ، می بینند که پروژه کنونی در ادامه همان کاری است که در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی توسط اتاق های فکر طبقه حاکم و نان آلوده خور های این رژیم  به طور روزمره از کانال های مختلف و از جمله در نشریات "روشنفکری" ای  چون "مهرنامه" و "اندیشه پویا" صورت گرفته و می گیرد.
بیهوده نیست که ایرج مصداقی بارها در طول مصاحبه اش با تلویزیون میهن این پیام را خطاب به جوانان مطرح می کند که به تاریخ درخشان مبارزه خود، به سمبل های مبارزاتی و  مردمی و به سازمان های انقلابی "اعتماد نکنید" ، "گول آن ها را نخورید" ، آن ها در مورد تجارب و راه مبارزه، در مورد سمبل های انقلابی شما نظیر چریک های فدایی خلق و حمید اشرف ها و نابدل ها "دروغ" می گویند. با این دروغ ها امثال "من" و شما را به صحنه مبارزه آوردند و بعد هم جامعه و مردم و "جوانان" "چوبش" را خوردند. وی با صراحت، به قول خود به جوانان می گوید که مقوله "زندانی سیاسی" زمان شاه و "حماسه مقاومت" و... دروغ هایی هستند که بر پایه "نادانی" "بلاهت" و "نفهمی" و "عدم اطلاع" اشخاصی مثل خود او به باور آن ها تبدیل شده و آنان را به صحنه مبارزه آورد. او از "جوانان" امروز، جوانان عاصی و مبارز می خواهد که این راه را پی نگیرند. ( مراجعه کنید به مصاحبه ایرج مصداقی با تلویزیون میهن)
مصداقی ادعا می کند که "اختناق" زمان شاه و جمهوری اسلامی را "محکوم" می کند ، اما با عوام فریبی تمام تاکید می کند که اگر "همین ها" ( یعنی سازمان های انقلابی) در قدرت بودند "بهتر" عمل نمی کردند و با این مقایسه ذهنی و غیر واقعی به شیوه تبهکاران ، تمامی سازمان ها و نیروهای آزادی خواه و مبارز را با رژیم خونخوار جمهوری اسلامی در یک ردیف قرار می دهد. این کار غیر شرافتمندانه وی نیز منحصر به فرد نیست. او در مصاحبه های دیگر خود نیز در هر فرصتی مشغول تحریف مواضع و در واقع کوبیدن اپوزیسیون آزادی خواه و مبارز است و در همه جا می کوشد نیروهای مبارز و انقلابی را اگر نه بیش تر ولی کم تر از رژیم جمهوری اسلامی به زیر شلاق  کوبیدن نگیرد.  آخر به قول خودش او وظیفه دارد تا بت ها را بشکند و نمادهای مردمی را از "عرش" به "فرش" آورده و "دراز" کند.
این پیام اصلی مصداقی به جوانانی ست که هر روز در جهنم فقر و فلاکت و سرکوب دست و پا می زنند و با هر چه در توان دارند مبارزه می کنند و خشم و نفرت خود را به کل نظام و رژیم حاکم نشان می دهند؛ با نیروهای سرکوب درگیر می شوند و حتی تره هم برای ریش خامنه ای، روحانی، خاتمی، جنتی و... خُرد نمی کنند. در حالی که شرایط زندگی و تمامی واقعیات جامعه تحت سلطه ما هر روز بر ضرورت مبارزه برای نابودی کل این نظام استثمار گرانه و ضرورت مبارزه قهر آمیز به عنوان شکل موثر مبارزه برای رسیدن به هدف فوق تاکید می ورزند،  امثال مصداقی هدف حملات خود را بر روی حاملین تفکری متمرکز کرده اند که بر نابودی قهر آمیز این نظام پای می فشارند. چریک های فدایی خلق یکی از مبلغین چنین راه انقلابی ای بوده و رفیق اشرف دهقانی یکی از سمبل های آن است. امثال مصداقی با دفاع از سلطنت و ساواک و کوبیدن و تخطئه مبارزین و انقلابیون دهه 50 کاری نمی کنند جز آن که می کوشند تا جوانان عاصی و خشمگین را از تعقیب راه این نیروهای رادیکال و انقلابی و سرمشق قرار دادن سمبل های آن باز دارند و مهم تر از آن با این شیوه کمک کنند تا آنان در دام مرتجعین طبقه حاکم نظیر موسوی و کروبی و خاتمی و روحانی و فایزه رفسنجانی ها بیفتند.
تمامی آنانی که دل در گرو منافع توده ها دارند، تمامی انسان های شریف و مبارزی که از ظلم و استثمار و محرومیت توده ها بیزارند و علیه آن مبارزه می کنند و بالاخره همه آنانی که حتی ذره ای روح و احساس آزادی خواهی دارند ، امکان ندارد با شنیدن ادعا نامه رسوای مصداقی و پشتیبانانش علیه نیروهای مردمی، علیه چریک های فدایی خلق و رفیق اشرف دهقانی خشم و نفرت سراپای شان را فرا نگیرد. واکنش های تاکنونی به این پروژه ، نشان گر حضور قوی و دلگرم کننده این طیف وسیع از انسان ها و نیروهای مقاوم و مبارز بوده است.  از سوی دیگر سیاست رسوا و تبهکارانه تریبون دادن به ساواکی هایی که دست خود و همکاران دیروز و امروزشان به رنج و درد و پوست و گوشت و خون زنان و مردان مبارز سرزمین ما آلوده است و در همان حال تعرض و شلیک به جریان ها و نمادهای انقلابی و مبارز این سرزمین، فقط موجب خوشحالی و سرور کسانی می شود که آگاهانه و ناآگاهانه جایگاه خود را در جبهه ضد انقلاب، در جبهه مخالف مردم ما قرار داده و به جای مبارزه با جمهوری اسلامی، کوبیدن و حمله به نیروهای مبارز و انقلابی را پیشه خود قرار داده اند.
تلاش های ارتجاعی فوق حتی اگر بر بستر فریبکاری و شارلاتانیسم، لحظاتی باعث شادی دشمنان ما گردد ، اما همان طور که تاریخ نشان داده ، محکوم به شکست هستند. در عوض روسیاهی حاصل از این برخورد و سیاست، تا ابد برای نیروهایی که به آن حقارت تن می دهند باقی خواهد ماند و در بارگاه تاریخ ، آن ها را رسوا تر از پیش خواهد ساخت.
e.shafagh@yahoo.com      12 تیر 1395